سفارش تبلیغ
صبا ویژن

محبوب

آموزش شعر

    نظر

آموزش شعر گفتن
آموزش شاعری
آموزش شاعری شامل اشعار موزون و غیر موزون:
بنام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
- انتخاب موضوع:
اولین کار برای سروده یک شعر انتخاب موضوع است.
2- نوشتن مطلب راجع به موضوع:
پس از اینکه موضوع مورد نظر خود را انتخاب کردید چند جمله کوتاه درباره آن بنویسید.
مثال:
موضوع: محل دانش آموختن
چند جمله کوتاه راجع به موضوع:
این محل یک مکان برای گفتگو پیرامون مسائل مختلف است. و…
3- جداکردن جملات به شکل مصرع مصرع:
این محل یک مکان برای گفتگو است
گفتگو در زمینه های مختلف
در این محل شما می توانید ببینید
راه تازه وتجربه و بهترین علمها کسب کنید
اکنون نوشته ما کمی حالت شعر به خود گرفت.


4- ساخت ردیف و قافیه برای شعر:
اکنون باید شعر ما دارای ردیف و قافیه باشد برای اینکار می توانیم از جا به جایی کلمات ـ استفاده از کلمات جدید و یا کلمات هم خانواده بهره گیریم.
این محل مکانی است برای گفتگو کردن
این محل مکانی است برای جستجو کردن
در این محل شما می توانید ببینید
بهترین علمهای ایران را برگزینید
5- دادن وزن به شعر:
برای این کار می بایست کلماتی افزوده شود و کلمات اضافی حذف گردد تا شعر، وزن مناسبی پیدا کند. در ضمن می توانید از کلمات ادبی نیز استفاده کنید.
مثال: توان به جای می توانید
این محل مکان گفتگو است
این محل مکان جستجو است
در محل، شما توان به دیدن
هر علم که خواستی برگزیدن




6- بررسی طول شعر:
پس از این پنج مرحله برای اینکه ببینید آیا شعر شما وزن مناسبی پیدا کده است می توانید آن را بخش کنید(مصرع به مصرع). اگر این شعر را بخش کنیم می بینیم که تمام مصرعهای آن نه بخشی اند.

امیدراوام که این درس مورد علاقه شمار قرار گرفته باشد. اگر دیدید که شعر به ذهنتان نمی رسد یا نمی توانید مطلب خود را به صورت شعر درآورید، نگران نباشد. من هم گاهی که می خواهم شعر بگویم ساعتها برای درست کردن وزن شعر یا پیدا کردن قافیه مناسب فکر می کنم تا بالاخره به قول معروف:
چون قافیه تنگ آید شاعر به جفنگ آید
یک معری می گویم(وقتی شاعر توانایی گفتن شعر را نداشته باشد معر می گوید

آموزش شاعری شامل اشعار موزون:
شعر موزون بسازیم (آموزش فنون شاعری)

باسلام خدمت دوستان عزیز.
حتما خیلی از شماها دوست دارین بدونید که یه شاعر چه طور شعر موزون رو می سازه؟
در این تاپیک قصد دارم آموزش فنون شاعری رو که پیش نیاز شعر گفتن هستش رو آموزش بدم.
از همه دوستان هم خواهش دارم هر جا که من اشتباه می کنم کمکم کنن و اگر نکته ای مد نظرشون هست حتما بگن.
اما بحث ما در این چهارچوب جا میگیره:
1- تاریخچه شعر پارسی
2- نکاتی درباره شعر
3- آشنایی با انواع قالب های شعری
4- آرایه های ادبی (1) - فن بیان
5- آرایه های ادبی (2) - فن بدیع
6- قافیه
7- فن عروض
دقت داشته باشید که تمامی این مراحل، هر کدوم تاحدود زیادی پیش نیاز بحث بعدی هستش.
فعلا این فهرست رو داشته باشین تا شروع بحث اول.
اگر نظری ، مطلبی چیزی در این مورد دارین بگین حتما.

1) تاریخچه شعر فارسی
در رابطه با نخستین شعر و شاعر پارسی هیچ کس نتونسته پاسخ دقیقی بده! اما نظریاتی هستش که من اونا رو میگم. تذکره نویسان نخستین شعرای فارسی رو «ابوحَفص سُغدی» و «عباس مروزی» به عنوان نخستین شاعران پارسی گو دونستن. اولین نمونه شعر عروضی به زبان دری به اواخر دوره ی طاهریان مربوط میشه.حنظله بادغیسی از شاعرای منسوب به آل طاهر هست که نظامی عروضی در کتاب مجمع النوادر اشاره کرده که یکی از امیران طاهری به نام عبدالله خجستانی ، دو بیت شعر رو از دیوان حنظله خونده و چنان تحت تاثیر قرار گرفته که از خربندگی ( یعنی نگه داری حیوانای چهارپا و الاغا) به حکومت خراسان رسیده!!!! و اون دو بیت اینه:
مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی
اما پختگی و فصاحت بالای این دو بیت، پذیرفن اونا رو به عنوان اولین شعر فارسی یه کمی مشکل کرده. اما تاریخ سیستان با اطمینان نخستین شاعر پارسی گو رو محمدبن وصیف سیستانی معرفی می کنه و داستانی رو هم به این شرح نقل می کن که یعقوب لیث صفاری بعد از پیروزی با دشمنان، شاعران به رسم اون زمون که شعر عربی فقط وجود داشت، اون رو توی یه شعر مدح کردن و یعقوب گفت : چیزی که نمی فهممش رو چرا باید گفت؟. محمد بن وصیف که ادیب بزرگی توی اون زمان بود و دبیر رسایل یعقوب هم بوده، شروع کرد به پارسی شعر گفتن و چندتا شعر پارسی سرود که اولین بیت اون اینه:
ای امیری که امیران جهان خاصه و عام
بنده و چاکر و مولای و سگ بند و غلام
و به این خاطر که یعقوب خوشش اومد و از زبان عربی هم خوشش نمی اومد، سال 251 ه.ق رو نقطه شروع شعر فارسی در دوره اسلامی گفتن. از شاعران معاصر یعقوب می توان نام فیروز مشرقی و ابو سلیک گرگانی رو برد که دو بیت زیر به ابو سلیک نسبت داده شده:
خون خود را گرد بریزی بر زمین
به که آبِ روی ریزی در کنار
بت پرستیدن به از مردم پرست
پند گیر و کار بند و گوش دار


اما در مورد دایره لغات باید بگم که حدود 95% کار شاعر و کیفیت شعر اون به همین دایره لغاتش بر میگرده و بسیار موضوع مهمی هستش. آثار هنرمدان بزرگ ما و دیوان های اونا بسیار کمک بزرگی به این کار میکنه که دایره لغات شما وسیع تر بشه. همون طور که اکثر شاعران معروف ما بیشتر به آثار دیگران نگاه می کردن. مثلا معزی به شیوه منوچهری شعر می گفت و از فرخی و عنصری هم تاثیر می پذیرف شاعران بسیار زیادی که اکثرا به پیشینایان خودشون نظر داشتن. اما توصیه من اینه که دوستان دو کتاب زیبای گلستان و بوستان از سعدی رو بخونن، خیلی به بهتر به شاعری مسلط میشن. علت این پیشنهاد هم اینه که سعدی رو فرمان روای ملک سخن نمایدن. حتی خودش هم این رو پذیرفته و تایید کرده. گلستان فقط مقدمه ی اون نثر فنی هست ولی دیگر بخش هاش خیلی جذاب و شرینه. دوستان هم اگه پیشنهادی (دیوان شعر یا ...) دارن حتما بگن.
در مورد ایجاد کارگاه هم که این نیاز 100% همکاری دوستان رو می خواد. تا بتونن مسلط بشن. به خصوص در بخش عروض که بسیار بخش مهمی هست، فقط همکاری و تمرین و پشتکار نیازه.
خودم هم یه برنامه دارم بعد از پایان این آموزش، اون رو به صورت یه مقاله توی تبیان در بیارم و یه آزمون هم برگذار کنیم که بحث جذاب تر بشه. چه طوره؟

آشنایی با چند اصطلاح (1)
1 دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است
2 هر چه جز معشوق باشد پرده ی بیگانگی است
بوی یوسف را ز پیراهن شنیدن مشکل است
3 بی چراغان را تجلی طور سنگ تفرقه است
کعبه و بتخانه را بی یار دیدن مشکل است
4 غنچه را با صبا از پوست می آرد برون
بی نسیم شوق پیراهن دریدن مشکل است
5 برندارد میوه تا خام است دست از شاخسار
زاهد ناپخته را از خود بریدن مشکل است
6 بی قراران هر نفس در عاملی جولان کنند
همچو بوی گل به یک جا آرمیدن مشکل است
7 ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه داد
بی هم آوازی نفس از دل کشیدن مشکل است
8 در گلستانی که بوی گل گرانی می کند
با قفس بر عندلیب ما پریدن مشکل است
9 هر سر موی تو را با زندگی پیوند هاست
با چنین دلبستگی از خود بریدن مشکل است
10 می توان راز دهان یار را تفسیر کرد
در نزاکت های فکر ما رسیدن مشکل است
11 تا نگردد جذبه ی توفیق صائب دست گیر
از گل تعمیر پای خود کشیدن مشکل است
بیت: کم ترین مقدار شعر و یا همون واحد شعر رو میگن. شعر بالا از صائب 11 بیت داره.
بیت فرد: اگر شاعر منظور خودش رو در یک بیت خلاصه کنه میگن بیت فرد. اگر کتاب گلستان رو خونده باشین، بعد از هر حکایت یا بینشون تک بیت هایی وجود دارد که به اونا هم میشه گفت بیت فرد.
مثل: جایی نرسد کس به توانایی خویش
الا تو چراغ رحتمش داری پیش (سعدی)
مصراع: کم ترین مقدار سخن موزون که جزئی از بیت رو تشکیل میده. هر بیت دو مصراع دارد.
وزن: از اسمش معلومه دیگه. آهنگی رو که شما در خوندن یک بیت احساس میکنید و در تمام مصراع ها مشترکه رو میگن وزن. قرار گیری کلمات در هر مصراع کاملا مهندسی (!) انجام گرفته شده. به طوری که هر کلمه ای رو بخواین جابه جا کنید، در اکثر مواقع وزن شعر به هم می خوره. مثلا مصراع اول بیت یازدیم رو اگر این اینجوری بخونیم:
صائب تا نگردد جذبه ی توفیق دست گیر
کلا سیستماتیک شعر به هم می خوره و اون وزن اصلی احساس نمیشه. در مورد وزن در بخش عروض کاملا صحبت می کنم که واقعا بخش شیرینیه!!! (گر صبر کنی .... )
ردیف: کلماتی که عینا در دو مصراع یا مصراع های هم قافیه در شعر ذکر میشه و یک معنی هم داره رو میگن ردیف. مثلا در شعر بالا «مشکل است» ردیف شعر هستش. شعری رو که ردیف داشته باشه رو می گن «مرَدَّف». ردیف با تکرار یک کلمه بر تاثیر موسیقیایی شعر می افزاید!
قافیه: به کلمات مشترکی که در پایان مصراع و قبل است ردیف (اگر وجود داشته باشه) میاد میگن چی ؟؟؟؟؟؟؟ (خونمون؟ ... خونشون؟ .... اتاق تمساحا؟ ....) نه نه قافیه. مثلا کلمات «ندیدن، نچیدن، شنیدن، دیدن و ...» که با رنگ سبز مشخص شده و هم وزن هم هستند، میگن کلمات قافیه. به حروفی هم که در تمام کلمات قافیه مشکترکه، میگن حروف قافیه. مثلا در این بیت حروف « ـیدن » میگن حروف قافیه. در این مورد هم در بخش قافیه تقریبا به طور مفصل توضیح داده میشه. ن
کته: کلمات ردیف حتما باید هم معنی باشند و اگر دو کلمه با یک لفظ و دو معنی در بیت آخر مصراع قرار گرفته باشه، میگن قافیه. مثل:
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
که کلمات نیست باد در دو معنی مجزا (اولی: باد یا همون هوا نیست و دومی: فعل دعایی به معنی نیست و نابود باشد) به کار رفته و قافیه محسوب میشه. این کار یه آرایه قشنگ به نام « ایهام » رو وجود میاره که بعدا در بحث آرایه ها توضیح میدیم در موردش. همش شد بعدا ... بعدا ... بعدا ... فعلا فعلنا معطلید اینجا تا یه شاعر حرفه ای از کار در بیایین.
بیت مصرع: بیتی که هر دو مصراعش قافیه داشته باشه رو میگن. مثل بیت اول
.بیت مقفا: بیتی که فقط یک مصراعش قافیه داشته باشه رو میگن. مثل همه بیت ها بجز بیت اول!
تخلص: نام شعری شاعر رو میگن تخلص. مثل صائب که نام شعری شاعر هستش. (اسم اصلی شاعر میرزا محمد علی بوده)
و نکته آخر! : علاقه، پشتکار و تمرین شرط اصلی وارد شدن به این تاپیک هست! اگر می بینید هر کدوم از اینا وجود نداره، ادامه ندیدن!!! (نه بابا شوخی کردم بیا، ناراحت نشو. اگر ادامه بدی همه اینا پیدا میشه)
تمرین: زشته که بگم تمرین داشته باشین، ولی تمرین ندم.
1) یه شعر رو انتخاب کنید و مثل شعر بالا، تمامی قسمت هاش رو مشخص کنید. (مواردی رو که یاد گرفین در بالا)
2) دو سه تا بیت فرد هم بنویسید. (همون طور که گفتم، کتاب گلستان منبع خوبیه)
دوستان خواهش میکنم اگه واقعا میخواهید ادامه بدین حتما تمرین ها رو ادامه بدین.تا تمرین رو کسی انجام نده من درس بعدی رو شروع نمی کنم هاااا! (یه نفر هم باشه کافیه. من ادامه میدم) تمرین ها رو یا همین جا توی یه پاسخ جدید بنویسید، یا به آدرس زیر ایمیل کنید تا بررسی کنم.
کلاس تموم شد، برین زنگ تفریح استراحت. تمریناتون رو هم واسه جلسه بعد انجام بدین. اگه انجام ندین ... اگه انجام ندین .... خب انجام ندادین دیگه! می خواستین انجام بدین ؟؟!! موفق باشید!
خیلی ممنون از این که همراهی می کنید. اما خب توجه کنید که این فقط یه بخش ساده از کار بود که گذاشتم و گفتم تمرین کنند دوستان و تمریناتشون رو بفرستن. اینجا تو این بحث فقط کار گروهی باید انجام بشه. اگر میخواهید شروع کنم خب تمرینی رو که گفتم انجام بدین تا برم بحث بعدی.


منبع:

http://alfmehr.persianblog.ir/post/8


چگونه شاعر می شویم/

    نظر

چگونه شاعر شویم؟؟؟
نویسنده : محمد - ساعت 12:58 ‎ب.ظ روز 1388/7/26
توضیحاتhttp://zabaneshoara.persianblog.ir/post/8


به نام خداوند جان و خرد



چگونه شاعر شوم؟؟؟

شاید این سوالی است که گاهی بعضی از انسانها از خود می پرسند.و البته در پاسخ دادن به آن عاجز می مانند.آیا شاعران،شاعر متولد شده اند؟و یا به مرور زمان چونان نهالی که با آبیاری پربار می شود،رشد کرده اند؟آیا شعر گفتن امری غیر ارادی است؟یا باید برای رسیدن به آن تمرین و ممارست به خرج داد؟و در یک کلام،آیا می توان شاعر شد؟

برای پاسخ دادن به این سوالات لازم می دانم به نکاتی اشاره کنم.باید توجه داشت که شعر در ذات امری است زاده ی عاطفه و تخیل شاعر.او با بهره گیری از حس غیر قابل لمس عاطفه و با استفاده از عنصر تخیل دست بر موزون کردن واژه ها می زند که در اصطلاح به این عمل شعر سرودن گفته می شود.اساسا شعر گفتن بر دو نوع است.نخست کوششی و دوم جوششی.در نمونه اول یعنی شعر کوششی شاعر با استفاده از تمام قوای روحی و جسمی خود دست بر موزون ساختن واژه ها در قالبی از شعر می زند.در این نوع شعر که قالبا تاثیر چندانی بر مخاطب نمی گذارد،شاعر سعی می کند به هر نحوی کلمات را آهنگین ساخته و شعر را به پایان برساند.موضوع ها اکثرا از پیش تعیین شده اند.مثلا به فلان شاعر پیشنهاد می شود در مدح فلان شخصیت شعر بگو و در قبال کارت مبلغی دریافت کن.حال تناسب داشتن خصایص اخلاقی شخص مورد مدح با روحیات شاعر به هیچ وجه اهمیتی ندارد.شاعر به این وسیله در مدح مقام شخص مذبور شعری کوششی می سراید.یعنی بدون اعمال حسی قلبی و تخیلی فطری،کوشش می کند تا لغات در جهت مدح فرد مرد نظر آهنگین شوند.به این نوع شعر شعر کوششی گفته می شود.

در مقابل شعر جوششی مطرح است که از زمین تا آسمان با شعر کوششی متفاوت است.چنان که نه سفارشی است و نه مغایرتی با روحیات شاعر دارد.در این نوع شعر سرایی همانطور که از اسمش پیداست،شعر چنان آبی زلال از چشمه وجود شاعر جوشیدن می گیرد و در قالب واژه ها بر صفحه سپید قلب شاعر حک می شود.

توجه شما را به مثالی جلب میکنم.در زمان حضرت حافظ(ره) شاعری بود به نام هازل که بسیار بعید است نام او را تاکنون شنیده باشید.او با حافظ هم دوران است و اشعار زیادی هم سروده است اما با یک تفاوت با اشعار دیگر شعرا و آن این که وی سروده های حافظ را می خواند و لاجرم نام غذاهایی را جای گزین کلمات گوهربار حافظ می کرد.مثلا حافظ می فرماید:

صوفی نهاد دام و سر حلقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

هازل شعر حافظ را این چنین تغییر میدهد:

مادر نهاد دیگ و سر سفره باز کرد بنیاد مکر با من حقه باز کرد

(البته این شعر تا آخر به همین صورت ادامه پیدا می کند.).حال سوال اینجاست که چرا با گذشت زمان شعر حافظ باقیماند و جاودانه شد اما حتی یک بیت از اشعار هازل در بین مردم ماندگار نشد.پاسخ این است که اشعار حافظ،اشعاری کوششی نیست.اشعار او بر خلاف هازل تماما جوششی است.او از مخزن اسرار الهی سیراب است و به همین دلیل است که جاودانگی شرط اول اشعار حافظ است.چنان که خود می فرماید:

هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم

اما با این همه همواره در طول تاریخ رابطه ای تنگاتنگ و چه بسا مستقیم بین شعر کوششی و شعر جوششی برقرار بوده است و یقینا خواهد بود.ما در بسیاری از غزلهای حافظ شاهد این موضوع هستیم که بعد از سرودن دست خوش تغییراتی از سوی خود شاعر شده است.به این معنا که او ابتدا به صورت جوششی شعر را می سروده و بعد از آن با وسواس خاصی چه از لحاظ قواعد دستوری و چه از لحاظ فنون غزل سرایی دست به ترمیم شاهکار خود میزده است.نکته جالب دیگری که در رابطه با غزلیات حافظ می توان گفت این است که،او در مدت زمان شاعری خود یعنی حدود چهل سال تنها 595(اندکی بیشتر یا کمتر)غزل سروده است.با یک محاسبه ی ساده می توان فهمید که او در هرسال از زندگی شعری خود تنها چهارده یا پانزده غزل سروده است و این نشان از وسواس بسیار زیاد حافظ برای حفظ کیفیت غزلهایش است.

لهذا شاعران جوان اگر در اندیشه ی ماندگاری اشعارشان به سر می برند باید چونان حافظ به فکر منبعی سرشار از فیوضات الهی باشند.چیزی که متاسفانه در بین شاعران جوان کنونی کشور تقریبا رو به نابودی است.